
سینمای زندگینامه در سینما؛ از ابتدا تاکنون
سینمای زندگینامه
ژانر زندگینامهای ژانر فرعی فیلم درام یا حماسی محسوب میشود. در این فیلمها رعایت سالشمار و روزشمار زندگی اشخاص اهمیت ویژهای دارد. در این فیلمها اغلب از نام اماکن و اشخاص واقعی برای نامگذاری بازیگرها و مکانهای فیلمبرداری استفاده میشود. ساخت فیلمهای زندگینامهای از همان اوایل شکلگیری صنعت سینما رواج یافت و در سال های ۱۹۳۰ بسیار محبوب بود. با این حال هنوز هم یکی از ژانرهای موردعلاقه سینما دوستان است. در این فیلمها شاهد زندگی یک شخصیت تاریخی از گذشته یا زمان حال هستیم. زندگینامه میتواند ژانرهای مختلف را شامل شود، زیرا شخصیتهای جنایی، موزیکال، مذهبی، قهرمان جنگی، سرگرمکننده، هنرمند، مخترع یا پزشک، سیاستمدار، رئیس جمهور یا ماجراجو، را به تصویر میکشد.
در عصری که سینما روز به روز به دنیای سینمایی ماروِل و داستانهای کمیک و انسانهای فوق طبیعی و فانتزی میپردازد و رفته رفته از آن سینمای لطیف و ملموس و دوستداشتنی که بیشتر در مورد مسائل انسانی و روابط حاکم بر آنها صحبت میکرد و جریانهای انسانی میساخت دور میشود همچنان مانند گذشته هر سال حداقل یکی، دو فیلم در ژانر بیوگرافی و زندگینامه مشاهیر ساخته میشود که فروش بالا در گیشه و نقدهای مثبت منتقدان گواهی بر علاقه سینما دوستان به این قالب سینمایی است.
پرداختن به زندگی بزرگان و شخصیتهای ماندگار و تاثیرگذار تاریخ همواره در ادبیات و سایر حوزههای هنر رواج داشته و مورد اقبال شدید عموم هم قرار گرفته است . شخصیتهای مهمی که لزوما انسانهای خوبی نبودند که از آنها به نیکی یاد شود و در طیف گسترده رهبران انقلابی، گانگسترها، راهزنان و حتی کارآفرینها و دانشمندان برنده جایزه صلح نوبل قرار میگیرند.
آثار شاخص زندگینامه
لورنس عربستان
فیلمی به کارگردانی سر دیوید لین که فیلم های ماندگار و مهم دیگری چون پل رودخانه کوای و دکتر ژیواگو را در کارنامه دارد بر اساس داستانی واقعی در مورد زندگی توماس ادوارد لورنس باستان شناس، شرق شناس و کارگزار امور بریتانیا در کشورهای عربی خاورمیانه بود که ماموریت داشت در طول جنگ جهانی اول اتحاد کشورهای عرب را بر علیه سلطه امپراتوری عثمانی بر انگیزد.
پیتراوتول نقش لورنس را در این فیلم ایفا کرده و عمر شریف هم بازیگر مکمل اوست.

فیلم لورنس عربستان به قدری موفق شد که بعدها مارلون براندو که کاندید اصلی بازی در نقش لورنس بود از اینکه پیشنهاد بازی در این فیلم را رد و در فیلم شورش در کشتی بونتی بازی کرد اظهار پشیمانی کرده بود.
لورنس عربستان در ۷ قسمت برنده جایزه اسکار شد و در ۳ قسمت هم کاندید دریافت جایزه بود از جمله برنده جایزه بهترین کارگردان، بهترین فیلم برداری و بهترین موسیقی متن و هم چنین کاندید شدن پیتر اوتول برای بازیگر نقش اول مرد و عمر شریف مصری برای نقش دوم که البته هر دو از دریافت جایزه بی نصیب بودند.
و در آخر شاید بد نباشد بدانید که لورنس عربستان بلندترین فیلم تاریخ سینما با زمانی بیش از ۳ ساعت است که نه زنی در آن حضور دارد و نه صدای زنی شنیده می شود البته خیلی عجیب هم نیست چون بیشتر صحنه های فیلم در بیابان بی آب و علف فیلمبرداری شده و فیلم در بستر تنازعات جنگ جهانی اول می گذرد.
آل کاپون
تبهکاری آمریکایی با اصلیتی از ناپل ایتالیا بود که بین سال های ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ که دوران ممنوعیت فروش الکل بود در راس تشکیلات غیر قانونی و سازمان یافته فروش و قاچاق الکل قرار داشت.
در حالی که قدرت وی روز به روز در حال افزایش بود و خطری جدی برای دولت فدرال آمریکا محسوب می شد در سال ۱۹۳۱ به جرم فرار مالیاتی به حبس ابد محکوم شد که البته پس از ۸ سال آزاد شد و اندکی بعد در گذشت.

در مورد آل کاپون که به عقیده بسیاری پرآوازه ترین و مخوف ترین تبهکار تاریخ است فیلم های بسیاری ساخته شده اما دقیق ترین و موثق ترین نسخه، فیلمی به کارگردانی ریچارد ویلسون و بازی راد استایگر در نقش آل کاپون است.
راد استایگری که شباهت ظاهری بسیاری هم به آل کاپون واقعی داشت.
این فیلم زندگی آل کاپون را از زمانی که خلافکاری خرده پا در نیویورک بود تا دستگیری و راهی زندان آلکاتراز شدنش را نمایش می دهد.
گاو خشمگین
چهارمین فیلم برتر تاریخ سینما و هم چنین برترین فیلم ورزشی تاریخ سینما، جاودانه مارتین اسکورسیزی براساس زندگی مشت زن معروف و میان وزن آمریکایی به نام جیک لاماتا و شرح دوران اوج و قهرمانی هایش و شکست و روزگار افولش است.

فیلم به سفارش رابرت دنیرو ساخته شد و داستان این گونه بود که چون اسکورسیزی در فیلم قبلی اش یعنی نیویورک نیویورک شکست بدی خورده و حسابی سرخورده بود تا جایی که حتی قصد داشت برای همیشه از سینما کناره گیری کند به پیشنهاد دنیرو به سراغ ساخت این داستان واقعی رفت و نتیجه کار به قدری درخشان بود که فیلم در ۸ قسمت کاندید جایزه اسکار شد و در نهایت رابرت دنیرو برنده اسکار بهترین بازیگر مرد شد.
رابرت دنیرو برای اینکه هرچه بیش تر به جیک لاماتا اصلی نزدیک شود و فیزیک خود را همانند او کند نزدیک به ۳۰کیلوگرم به وزن خود افزود و حتی چند جلسه با جیک لاماتا به تمرین بوکس پرداخت و شاید حداقل کاری که جهت قدردانی از او آکادمی اسکار می توانست انجام دهد همین اهدای جایزه به او بود.
درست است که فیلم در مورد بوکسوری معروف می باشد اما پیام اصلی فیلم در مورد خشونت جاری در زندگی و نه فقط محدود به رینگ بوکس است، خشونتی که به قدری افسار گسیخته است که برادر با برادر دچار مشکل می شود جبک لاموتا(رابرت دنیرو)را به جان همسر خود می اندازد به طوری که اورا به قصد کشت می زند.
مرد فیل نما
فیلمی به کارگردانی دیوید لینچ و بازی بازیگرانی صاحب نام هم چون آنتونی هاپکینز و جان هرت براساس زندگی واقعی جوزف کری مریک که در فیلم جان مریک نامیده می شود ساخته شد و در هشت قسمت هم کاندید جایزه اسکار شد که البته موفق به بردن هیچ کدام نشد.
جوزف مریک مردی از اهالی انگلستان در اواخر قرن ۱۹ بود که در دوران کودکی به دلیل بیماری ناشناخته دچار نابهنجاری هایی در صورت و کف پای خود شد به طوری که ظاهرش بیشتر از آن که شبیه انسان باشد شبیه حیوان بود و توسط شخصی که مدیر سیرک بود به عنوان مرد فیل نما به معرض نمایش گذاشته می شد.

فیلم مرد فیل نما چندان به گذشته ی جوزف مریک نپرداخته و آغاز فیلم از زمانی است که وی ۲۷ ساله است و توسط دکتر بلند پرواز و خوش آتیه ای به نام فردریک تروس برای انجام تحقیقاتی از صاحبش خریداری می شود.
فیلم مرد فیل نما در ژانز سینمای زیدگینامه حس انسان دوستی و ترحم شما را به قدر کافی بر می انگیزد چرا که شما با انسانی طرف هستید که دست بر قضا شبیه به انسان نیست و بیشتر فیل نماست اما از عواطف انسانی سرشار است به طوری که حتی مادر خود به رغم اینکه اورا طرد کرده و به صاحب مغازه سیرک و نمایش واگذار کرده بازهم عکس او را همیشه همراه خود دارد و از مادر خود با لفظ مادر مهربانم یاد می کند.
مالکوم ایکس
شاید بهترین کسی که می توانست داستانی به حساسیت داستان زندگی رهبری سیاه پوست و مسلمان را کارگردانی کند اسپایک لی بود که خود او هم سیاه پوست است و یک سیاه پوست دیگر یعنی دنزل واشنگتن هم در نقش مالکوم ایکس ظاهر شد، واشنگتنی که شاید خیلی هم بیراه نباشد اگر اورا بهترین بازیگر سیاه پوست تاریخ سینما بدانیم چرا که او برنده دو جایزه اسکار است، اولی برای نقش مکملش در فیلم افتخار و دومی برای فیلم روز تعلیم که در آن در نقش پلیسی سرکش ظاهر شده بود.

ودر آخر باید گفت به اذعان بسیاری از بزرگان سینما از جمله مارتین اسکورسیزی کارگردان و فیلم نامه نویس بزرگ فیلم مالکوم ایکس جز بهترین فیلم های دهه نود سینماست.
فهرست شیندلر
استیون اسپیلبرگ را با هر متر و معیاری که بسنجید یکی از بزرگ ترین کارگردانان تاریخ سینماست. چه او را با سری فیلم های مهیج و رعب آور آرواره ها به یاد بیاورید و چه با فیلم های اگه میتونی منو بگیر و درام های جنگی چون نجات سرباز رایان و اسب جنگی.
اسپیلبرگ که خود یک آمریکایی یهودی تبار است شاید بهترین کسی بود که می توانست حق مطلب را در مورد داستان واقعی سرگذشت پر فراز و نشیب اسکار شیندلر ادا کند.

اسکار شیندلر تاجر و سرمایه داری آلمانی و عضو حزب نازی بود که در زمان کشتار و زنده زنده سوزاندن یهودی ها در اردوگاه های کار هم چون آشویتس در لهستان حضور داشت و در ابتدا برای استفاده از نیروی کار ارزان تر و سود بیشتر غالبا از کارگران یهودی استفاده کرد اما رفته رفته دچار تحول عظیمی شد به طوری که یهودیان حاضر در اردوگاه ها به چشم پدر به او نگاه می کردند و کارخانه او برایشان به سان بهشت موعود در آمد چرا که آن ها را از مرگ می رهانید.
منتقدان فهرست شیندلر را به عنوان برترین فیلم اسپیلبرگ می شناسند حتی بالاتر از سیاهه پربار کارنامه او و چندان هم بیراه نمی گویند چرا که در مراسم اسکار سال ۱۹۹۳ فهرست شیندلر ۷اسکار را به خانه برد از جمله اسکار بهترین کارگردان برای اسپیلبرگ.
یکی از بزرگترین ابتکارات اسپیلبرگ این بود که فیلم را سیاه و سفید فیلمبرداری کرد و همین سیاه و سفید بودن فیلم شدیدا توانست آن فضای سنگین و محیط غمبار و یاس آلود را در ذهن تداعی کند.
و در انتها باید یادی کنیم از لیام نیسون که اگر نقش اسکار شیندلر را او ایفا نمیکرد به قطع و یقین نتیجه کار به این درخشانی نمیشد و هم چنین جان ویلیامز یار همیشگی اسپیلبرگ که با موسیقی متنی که بر روی فهرست شیندلر ساخته بود فیلم را به حد یک شاهکار و اثری فاخر ارتقا داد.
میلک

فیلمی به کارگردانی گاس ون سنت براساس زندگی هاروی میلک اولین سیاستمدار همجنسگرای آمریکا. شان پن دومین اسکار نقش اول خودش را هم برای نقش هاروی میلک دریافت کرد. گاس ون سنت کارگردانی است که قبلا توانمندیهایش را در فیلمسازی با فیلم ویل هانتینگ خوب نشان داده بود که کاندیدای اسکار هم شد اما نکته جالبی که در مورد وی وجود دارد این است که خودش هم همجنسگراست. میلک فیلمی به شدت وفادار به داستان زندگی هاروی میلک واقعی است و حتی بخشی از صحنههای مستندی که از زندگی هاروی میلک ساخته شده بود هم در فیلم استفاده شده و همچنین تعدادی از دوستان هاروی میلک هم در فیلم در نقشهای کوچک و بیشتر سیاهی لشکر فیلم ایفای نقش میکنند.
پیانیست

رومن پولانسکی در فیلم پیانیست کار سختی برای ترسیم واقعیت داشته اما در این راه از واقعیت ماجرا دور نشده است. سینمای زندگینامه این بار داستان زندگی ولادیسلاو اشپیلمن را روایت میکند که در دوران جنگ جهانی دوم برای زنده ماندن در اروپای پاره پاره شده پر از جنگ سفر میکند. این فیلم یک فیلم زندگینامهای است که تمام توان خود را برای وفادار ماندن به خاطرات و نوشتههای شخصیت واقعی قهرمان داستان به کار گرفته است. به غیر از ابتدای فیلم، در بیشتر دقایق ادامه داستان تنها سکوت است که حرف میزند، بزرگنمایی نمیشود، دروغ گفته نمیشود، تنها تنهایی و انزوای شخصیت اشپیلمن است که از طریق بازی خیره کننده آدرین برودی بازگو میشود.
گرگ وال استریت
پنجمین همکاری مارتین اسکورسیزی و لئوناردو دی کاپریو فیلمی براساس زندگی جردن بلفورت که یک دلال سهام نیویورکی بود است.
این فیلم در ژانر سینمای زندگینامه با هزینه ای ۱۰۰میلیون دلاری و فروشی نزدیک به ۴۰۰میلیون دلار تقریبا برای کمپانیهای عرضه کنندهاش موفقیت تجاری خوبی محسوب میشد. فیلم در پنج قسمت کاندید دریافت جایزه اسکار شد که از جمله آن بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر نقش اول مرد بود.

جوردن بلفورت گرگ وال استریت با بازی دی کاپریو بسیار پر انرژی، اجتماعی و خوشگذران است. اسکورسیزی در این فیلم به سراغ داستانی در بورس و عجیبترین و خوشگذران ترین آنها در وال استریت رفته است. شاید اگر روند نادیدهگرفتن دی کاپریو توسط داوران اکادمی اسکار که از سالها قبل شروع شده بود نبود واقعا شانس اول دریافت اسکار ۲۰۱۳ او بود اما به سیاق هر دوره که دی کاپریو فیلم مهمی در مراسم داشت و از کسب جایزه ناکام میماند در این سال هم دچار همین سرنوشت شد. بازی دی کاپریو در نقش بلفورت متفاوتترین نقشش تا آن موقع بود. بازیی که بسیار شبیه به نقشش در گتسبی بزرگ بود اما با صرف انرژی بیشتر و با صحنههای جنسی و البته مشاجرات لفظی بیشتر.
