
فیلم جوجو خرگوشه: هجوی دربارهی لحظهی حال
جوجو خرگوشه یا جوجو ربیت فیلم جدید تایکا وایتیتی، به محض اکران منتقدان سینمایی را به دو دستهی کاملاً مشخص و متضاد هم تقسیم کرد. بعضی (مثل منتقد پاریس ریویو) معتقد بودند که این بیمزهترین هجو تاریخی ممکن از ماجرای جنگ جهانی دوم و دوران حکومت نازیها بر آلمان است.
بعضی میگفتند که وایتیتی با وجود طنز هوشمندانهای که درست کرده، در نهایت نتوانسته به هدفش یعنی انتقاد از فاشیسم برسد و مسئلهای پیچیده و تاریک را جوری به سخره گرفته که در نهایت پیام را زیر سایهی طنز میبرد و آلمان نازی را صادقانه به نمایش نمیگذارد.
چرا جوجو خرگوشه طرفدار دارد؟
طرفداران فیلم اما جذابیت داستان را نه در پیام اخلاقی یا هدف هجو، که در تکههای شیرین و دلگرمیبخش داستان میبینند. شیرینی و دلگرمی شاید چیزی نباشد که از یک فیلم در مورد نسلکشی و فاشیسم انتظار داریم و شاید در لحظاتی احساس کنیم داستان بیش از حد نرم و احساسی شده و به سمت قلنبه سلنبه شدن میرود.
ولی واکنش ما به لحظات سبکتر و طنزتر فیلم (مثل وقتی استیون مرچنت در نقش رئیس گشتاپو برای تفتیش خانهی جوجو میآید) یعنی «خنده»، میتواند آرامشبخش و در عین حال تدافعی باشد. تدافعی از این نظر که واقعیت و مختصات جهانی که فیلم تصویر میکند واقعاً ترسناک است. حالا درست است که فیلم همهجا از تصاویر خشونتآمیز و دلخراش استفاده نمیکند و سادیسم شرورهای داستان را به صورت تمام قد جلوی ما قرار نمیدهد ولی تصویری واقعگرایانه (هرچند کاریکاتوری) از سازوکار نظامی شیطانی را برایمان به نمایش میگذارد.
چرا منتقدان در واکنش به فیلم وایتیتی دو دسته شدهاند؟
تصویری گرم و دلپذیر از رابطهی یک پسر که در «جوانان هیتلر» عضو شده و آرزو دارد یک روز سربان نازی شود و محافظ شخصی آدولف هیتلر شود و مادرش که مخفیانه علیه آلمان نازی مبارزه میکند و رابطهی مخفیانهی همان پسر با دختر یهودیای که توی خانهشان مخفی شده و به زعم جوجو خرگوشه یک شیطان به تمام معناست و هیولاییست که از پشت ذرهبین پروپگاندای نازیسم هم شاخ دارد و هم دم و هم ذهنها را کنترل میکند و هم مثل خفاش موقع خوابیدن سروته از سقف آویزان میشود، سربازهای آلمانیای که همهشان لزوماً شیطانی نیستند و آدمهای عادیای که زیر یوغ نظام سلطهی شیطانی فاشیسم زندگی میکنند، لزوماً منفی نیست. ولی به نظر بسیاری از منتقدان ناامیدکننده است. چون به نظر میرسد طنز داستان و گرمونرم و صورتی بودنش، تا حد زیادی جلوی واقعیت دردناک و خشن تاریخی را میگیرد.
طنز داستان به خصوص از شخصیت خیالی همراه جوجو نشأت میگیرد. روانکاوان کودک معتقدند که به طور خاص دوستان خیالی پسربچهها شخصیتهای قویتری هستند که پسرها دوست دارند به آن تبدیل شوند یا در واقع شخصیت ایدهآلی هستند که پسربچه در ذهن خود تصور میکند. برای جوجو خرگوشه یا جوهانس که در یک شهر کوچک حاشیهای در آلمان و زیر نفوذ پروپگاندای شدید حزبی بزرگ شده، این شخصیت که قرار است برایش حمایت روانی ایجاد کند، کسی نیست جز آدولف هیتلر، رهبر و پیشوای حزب نازی. شخصیتی که خود تایکا وایتیتی بازیاش میکند و در نتیجه طنز منحصربهفرد او را در خود دارد.
البته این اولین باری نیست که در طول تاریخ فیلمی هجو در مورد نازیسم مورد انتقاد قرار گرفته. بسیاری فیلم «تهیهکنندگان» و «بودن یا نبودن» مل بروکس را هم به جرمی مشابه زیر سوال بردهاند. این فیلمها هم با لحن و زبانی در مورد نازیسم صحبت میکنند. فیلم بودن یا نبودن که در مورد اشغال لهستان به دست آلمانیهاست، به طور خاص در زمان اکرانش به این علت که وحشت مطلق اشغال لهستان را با فیلتر طنز سبک کرده است و زیر سوال برده است، مورد هجمه قرار گرفت.
فیلم جوجو خرگوشه را در کاناپه ببینید
ربط فیلم به وضعیت حالای دنیا
فیلم جوجو ربیت هم در زمانی ساخته میشود که با وجود گذر بیش از هفتاد سال از پایان جنگ جهانی دوم و شکست نازیسم، میتواند دودستگی ایجاد کند.
هرچند نازیسم از بین رفته ولی جریانهای راست افراطی و حتی فاشیست در جهان به قوت خود باقی هستند. شاید یکی از زندهترین و مهمترین اتفاقات اخیر که همچنان در ذهن بسیاری زنده است، رژهی نئونازیستها و طرفداران برتری نژادی سفیدپوستان در شارلوتسویل است که در آن شرکتکنندگان شعار میدادند: «یهودیها جای ما را نخواهند گرفت» و به عبارتی هرچند نازیسم از آلمان رخت بربسته ولی احساسات مردم همچنان در مورد موضوعاتی مثل یهودیستیزی و فاشیسم و قلدری نژادی و ادب سیاسی، ملتهب و هوشیار است. بنابراین ساختن فیلمی در مورد فاشیسم با لحن طنز در لحظهی حال همیشه میتواند سوءتعبیرهایی به همراه داشته باشد که فیلم را بدسلیقه، وقتنشناس و فرصتطلب نشان بدهد.
ولی فیلم نقاط قوتی دارد که قابل انکار نیست. جوجو خرگوشه علاوه بر این که مستقیم به قلب موضوع فاشیسم میزند سعی میکند به ما نشان دهد که چطور داشتن تفکر مستقل و فرار از تفکر جمعی به ما کمک میکند از دام فاشیسم فرار کنیم.
اما پیام مرکزی داستان بسیار صاف و سادهتر است. داستان تایکا وایتیتی در مورد «نفرت» و راههای مبارزه با آن است. به قول جیم جافریز، کمدین استرالیایی، شاید خیلی خرگوشی و صورتی به نظر برسد ولی جواب آتش را هرگز نمیتوان با آتش داد و چیزی که نفرت را شکست میدهد به هیچوجه نفرت نیست. عشق است. جوجو خرگوشه هم در نهایت داستانی با همین مضمون است.
چیزی که فاشیسم را شکست میدهد در نهایت اسلحه نیست. چیزی که نفرت و ستیز را کنار میزند در نهایت به قول مادر جوجو خرگوشه (با بازی اسکارلت جوهانسون) در نهایت رقص است. شجاعت اعتماد کردن به همنوع و البته استقلال فکر و عمل است.
در پایان: ببینیم یا نه؟
برای طرفداران تایکا وایتیتی که با سبک کاری او آشنا هستند یکی از بهترین فیلمهای امسال همین جوجو خرگوشه بود ولی میشد حدس زد در جو صحت سیاسیای که بر فضای سینما و شبکههای اجتماعی حکمفرماست، فیلمی در مورد فاشیسم با لحن طنز ویژه و بدون حد و مرز و ساختارشکنانه و تند و تیز وایتیتی قطعاً مورد انتقاد قرار خواهد گرفت.
این که در نهایت جوجو خرگوشه به عنوان یک فیلم متوسط به فراموشی سپرده میشود یا همچون «بودن یا نبودن» و «تهیهکنندگان» مل بروکس و «دیکتاتور» چارلی چاپلین به عنوان یکی از شاهکارهای تاریخ طنز، تاریخ سینما و تاریخ هنر به یاد سپرده خواهد شد، چیزی است که فقط زمان مشخص میکند. فعلاً تنها کاری که از ما برمیآید این است که فیلم را ببینیم و از طنز روانشناسانهی ظریفش لذت ببریم.